ما غبار قدوم يارانيم
جان فداي هواي جانانيم
واژه ها كور وكر ز صحبت يار
هرچه گوييم ناتوان مانيم
دل ما خلوت محبت يار
گر چه رسم محبتش نمي دانيم
تنگ چشمان نظر به باغ كنند
ما دل آرام ياس بستانيم
ما نگوئيم جز حديث صحبت دوست
دوستدار الفباي آن دبستانيم
هرچه جز يار بر دل ما بگذشت
خون كنيم و زديده افشانيم
ترك عالم كنيم و در گذريم
،، ترك يار عزيز نتوانيم؛؛